شناسائی زمان و موقع هر کار. موقعشناسی، علم به ساعات و فصول و ازمنه. وقت شناسی یکی از مقدمات نمازاست. رجوع به کتب فقهی شود، نجوم. ستاره شناسی، غنیمت شمردن دم. ابن الوقتی
شناسائی زمان و موقع هر کار. موقعشناسی، علم به ساعات و فصول و ازمنه. وقت شناسی یکی از مقدمات نمازاست. رجوع به کتب فقهی شود، نجوم. ستاره شناسی، غنیمت شمردن دم. ابن الوقتی
پاسداری حق. صفت حق شناس: پادشاه از حق شناسی در حق این خاندان قدیم تربیت فرماید. (تاریخ بیهقی). ملک را سیرت حق شناسی او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید. (گلستان)
پاسداری حق. صفت حق شناس: پادشاه از حق شناسی در حق این خاندان قدیم تربیت فرماید. (تاریخ بیهقی). ملک را سیرت حق شناسی او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید. (گلستان)
وقت شناسنده. موقع شناس. (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد. مقابل وقت ناشناس و وقت نشناس: به سمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد. حافظ. ، عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، منجم. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). متنجم. ستاره شناس. هیوی. (ناظم الاطباء). عالم به علم هیأت، کسی که دم را غنیمت داند. ابن الوقت. (فرهنگ فارسی معین) : بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی. حافظ
وقت شناسنده. موقع شناس. (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد. مقابل وقت ناشناس و وقت نشناس: به سمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد. حافظ. ، عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، منجم. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). متنجم. ستاره شناس. هیوی. (ناظم الاطباء). عالم به علم هیأت، کسی که دم را غنیمت داند. ابن الوقت. (فرهنگ فارسی معین) : بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی. حافظ
گاه شناس جاور شناس اوام دان کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد موقع شناس موقع ناشناس وقت ناشناس: (بسمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس بخلوتی که در اواجنبی صبا باشد) (حافظ)، عالم بعلم ساعات وفصول وازمنه، منجم ستاره شناس، کسی که دم را غنیمت داند ابن الوقت: (بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند بیک پیاله می صاف و صحبت صنمی) (حافظ)
گاه شناس جاور شناس اوام دان کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد موقع شناس موقع ناشناس وقت ناشناس: (بسمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس بخلوتی که در اواجنبی صبا باشد) (حافظ)، عالم بعلم ساعات وفصول وازمنه، منجم ستاره شناس، کسی که دم را غنیمت داند ابن الوقت: (بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند بیک پیاله می صاف و صحبت صنمی) (حافظ)